من باختــــــــــــــــــــم ... من پذیرفتم شكست خویش را پندهای عقل دوراندیش را من پذیرفتم كه عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت كنم در فراموشی هم آغوشت كنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد

 

 

 




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:20 نویسنده | deniz |

یک روز عشقت را دزدیدم
و برای اینكه جای مطمئنی داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم
غافل از اینكه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شكست

 

 




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:19 نویسنده | deniz |


رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من دنبال تو میگردم...

 

 

 

 



برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:16 نویسنده | deniz |

 

چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!

 





برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:12 نویسنده | deniz |

وقتی اولین سیب را از نگاهت دزدیدم
تو آنقدر خوب بودی که جیب هایم را نگشتی،
و من آنقدر هول شدم که جای سیب ،
دلم را به تو دادم

 

   

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:10 نویسنده | deniz |

برگرد و همه ی دنیا را غافلگیر کن؛

من حتی...

با خدا هم شرط بسته ام!
 
 
 
 
 
 
  •  

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:59 نویسنده | deniz |

من مورچهــ رو مسخرهــ کردم

کهــ سالهــا عاشقــ تفالهــ چایــ بود

خودمو فراموشــ کردم

کهــ سالها عاشقــ آشغالیــ بودم کهــ فکر میکردم آدمهـــ:(

 
 
 

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:56 نویسنده | deniz |

نقابـَم ڪو ؟؟؟ اینــ جآ همـ ه نِقابے بَر چهـره دارَنـد... مےخواهَــم همـرنگـــِ جماعَتــ شَم... اینــ جآ صداقَتـــ تـاوآט دارَد... نقابـَم ڪو ؟؟؟ اینــ جآ بوے یڪرنگے نیستـــ ـ ، میتـَـرســم ، میتـرسم گـُم شوَم میــآטِ همیـט آدم هاے آهنے ، کـِ فقــط اِسم اِنسآטِ احساساتے را یَدڪ میکِشـن......... !!!
 
 
 
 
 
 

برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:52 نویسنده | deniz |

چشمانم دیگر خسته اند

از بس چشم به در دوخته اند

از بس چشم به انتظار تو بوده اند

چشم به انتظار تو

انتظار آمدن تو

انتظار دیدن تو

پس بیا....که زنده بودنم وابسته است به زنده بودن و دیدن تو!!

 
 
 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:51 نویسنده | deniz |

ﻧﯿـــﺎ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ . . .

ﻋﺎﺷﻘـــﺎﻧـــﻪ ﺍﺵ ﻧﮑـــﻦ !

ﺑﯿـــﻦ ﻣـــﻦ ﻭ ﺍﻭ ﻓﺎﺻﻠـــﻪ ﻫﺎﺳـــﺖ............!

 

 

 




برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:50 نویسنده | deniz |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد